شناخت و اثبات وجود خدا
وجوب شناخت خدا:
وجود خدا به تصریح برخى آیات
تردیدناپذیر است: «... اَفِى اللّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّمـوتِ والاَرض ...»
(ابراهیم/14، 10) و خداشناسى امرى فطرى و با وجود آدمى عجین گشته است:
«فَاَقِم وَجهَكَ لِلدّینِ حَنیفـًا فِطرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ
عَلَیها لا تَبدیلَ لِخَلقِ اللّه ...» (روم/30،30)
بر این اساس گرچه
شناخت خدا براى همگان در اصل فطرتشان حاصل است؛ ولى باید توجه داشت كه
شناخت مذكور به نحو علم بسیط است كه عبارت از شناخت چیزى با غفلت از آن
شناخت است، ازاینرو در بسیارى از مواقع انسانها خدا را از یاد مىبرند و
تنها هنگام بروز شداید و مشكلات[36] ضمن اذعان به وجود وى رو به سوى او
آورده و با یادش آرامش مىیابند. (یونس/10،22 ـ 23؛ عنكبوت/29، 65 ؛
لقمان/31،32)
شناخت خدا به صورت علم مركب كه عبارت از شناخت توأم با توجه به آن شناخت
است در مواقع عادى تنها براى برخى از انسانها تحقق مىیابد و خود بر دو
گونه است: یا مبتنى بر كشف و شهود است، چنان كه این نحوه از شناخت براى
اولیا و عرفا حاصل مىشود یا مبتنى بر علم استدلالى است، چنان كه براى
متفكران در صفات و آثار حق پدید مىآید. شناختى كه مناط تكلیف (وجوب) و
رسالت قرار مىگیرد شناخت تركیبى است كه احتمال عروض خطا و صواب در آن راه
مىیابد و ملاك كفر و ایمان و فضیلت و عدم آن در بین مردم است.[37]
در
آیات بسیارى مطابق با قاعده عقلى وجوب شكر منعم ـ كه ترك آن استحقاق مذمت
نزد عقلا مىآورد ـ بهشكرگزارى دربرابر خدا: «... واشكُروا لِلّهِ اِن
كُنتُم اِیّاهُ تَعبُدون» (بقره/2،172 و نیز بقره/2،152) یا نعمتهاى او:
«... و اشكُروا نِعمَتَ اللّه ...» (نحل/16،114) فرمان داده شده است؛ در
آیه 78 نحل/16 به این مطلب اشاره شده كه خدا شما را از شكم مادرانتان خارج
كرد، درحالى كه چیزى نمىدانستید، پس او براى شما گوش و چشم و عقل قرارداد
تا شكرگزار این نعمتها باشید.
برخى گفتهاند: وجوب شكر منعم پیش از آنكه
حكمى عقلى باشد حكمى عاطفى است[38]، زیرا اگر كسى به دیگرى خدمتى كند یا
نعمتى به او ببخشد عواطف او را متوجه خود مىسازد و بىتردید به هر میزان
نعمت بزرگتر باشد عواطف به سوى منعم بیشتر تحریك مىشود.
درهر صورت شكر
منعم بر شناخت وى متوقف است، زیرا شكر باید با حال مشكور مناسب باشد و
گرنه شكر نخواهد بود.[39] در برخى آیات به شناخت وحدانیت خدا امر شده است و
امر، بر وجوب دلالت دارد[40]: «فاعلَم اَنَّهُ لا اِلـهَ اِلاَّ اللّه
...» (محمّد/47،19)
براساس روایتى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) هركس آیات 190 ـ 194 آلعمران/3 را بخواند و در آن تدبر نكند شایسته مذمت است.[41]
راههاى اثبات وجود خدا:
گرچه
پیرو بحث پیشین، وجود خدا نیازى به اثبات ندارد؛ ولى در عین حال قرآن كریم
براى متنبه ساختن اذهان راههایى را براى اثبات وجود خدا ارائه كرده است:
1. نظر به نشانهها و آیات خداوند:
از
نكتههاى برجسته در قرآن كریم پى بردن به وجود خدا از راه نظر كردن به
آیات و نشانههاى اوست. آیات و نشانههاى خداوند بر دو گونه است:
الف. آیات آفاقى:
آدمى
با مشاهده موجودات عالم و دقت و تأمل در آنها به حكم عقل درمىیابد كه
جهان مشهود با این نظم و نسق خاص نیاز به سازندهاى دارد. موارد ذیل را
مىتوان از جمله نشانههاى مزبور شمرد:
آسمانها و زمین: «اِنَّ فى خَلقِ
السَّمـوتِ والاَرضِ ... لاَیـت لاُِولِى الاَلبـب» (آلعمران/3، 190 و
نیز بقره/2،164؛ یونس/10،3؛ ابراهیم/14، 10؛ رعد/13، 2؛ انبیاء/21،32؛
عنكبوت/29،44، 67 ؛ روم/30،22؛ غافر/40،57 ؛ جاثیه/45،3؛ ذاریات/51 ،47 ـ
48؛ شورى/42،29)،
شب و روز (بقره/2،164؛ آلعمران/3،190؛ یونس/10،6 ؛ فرقان/25،47؛ روم/30،23؛ نبأ/78،10 ـ 11)،
خورشید،
ماه و ستارگان: «هُوَ الَّذى جَعَلَ الشَّمسَ ضِیاءً والقَمَرَ نورًا ...
ما خَلَقَ اللّهُ ذلِكَ اِلاّ بِالحَقِّ یُفَصِّلُ الأیـتِ لِقَوم
یَعلَمون» (یونس/10،5)، «هُوَ الَّذى جَعَلَ لَكُمُ النُّجومَ لِتَهتَدوا
بِها فى ظُـلُمـتِ البَرِّ والبَحر ...» (انعام/6 ،97 و نیز ابراهیم/14،23؛
انبیاء/21،33؛ فاطر/35، 13؛ یس/36، 38ـ 40؛ معارج/70، 40؛ فصّلت/41،37؛
نوح/71،15 ـ 16؛ مدثّر/74،32 ـ 35)،
آفرینش كوهها: «وهُوَ الَّذى مَدَّ
الاَرضَ وجَعَلَ فیها رَوسِىَ واَنهـرًا» (رعد/13،3 و نیز نحل/16،15،
61،81؛انبیاء/21،31؛فاطر/35،27؛ فصّلت/41،10؛ مرسلات/77،27؛ غاشیه/88 ،17 ـ
19؛ نبأ/78، 6 ـ 7)،
پیدایش ابر، باد و باران: «وما اَنزَلَ اللّهُ
مِنَ السَّماءِ مِن ماء ... و تَصریفِ الرِّیـحِ والسَّحابِ المُسَخَّرِ
بَینَ السَّماءِ والاَرضِ لاَیـت لِقَوم یَعقِلون» (بقره/2،164 و نیز
اعراف/7،57 ؛ روم/30،46، 48؛ فاطر/35،9؛ نحل/16،65 ؛ فرقان/25،48؛
حجر/15،22؛ سجده/32،27؛ زمر/39،21؛ واقعه/56 ،68 ـ 70؛ نبأ/78،14 ـ 16)،
پیدایش
رعد و برق: «هُوَ الَّذى یُریكُمُ البَرقَ * ویُسَبِّحُ الرَّعدُ بِحَمدِه
...» (رعد/13،12 ـ 13 و نیز روم/30،24)، آفرینش دریاها:«هُوَ الَّذى
سَخَّرَ البَحر ...» (نحل/16،14 و نیز بقره/2،164؛ فاطر/35،12؛
جاثیه/45،13؛ شورى/42، 32 ـ 33؛ لقمان/31،31؛ اسراء/17،66)،
آفرینش
سایهها: «واللّهُ جَعَلَ لَكُم مِمّا خَلَقَ ظِـلـلاً ...» (نحل/16، 81 و
نیز رعد/13،15؛ فرقان/25، 45 ـ 46)، عالم گیاهان و میوهها: «وهُوَ الَّذى
اَنشَاَ جَنَّــت مَعروشـت وغَیرَ مَعروشـت والنَّخلَ والزَّرعَ
مُختَلِفـًا اُكُلُهُ والزَّیتونَ والرُّمّانَ مُتَشـبِهـًا وغَیرَ
مُتَشـبِه كُلوا مِن ثَمَرِهِ اِذا اَثمَر ...» (انعام/6 ،141 و نیز
انعام/6 ،95؛ نحل/16،67 ؛ حجر/15، 19 ـ 20؛ شعراء/26،7 ـ 8)،
آفرینش
ارزاق عمومى: «هَل مِن خــلِق غَیرُ اللّهِ یَرزُقُكُم مِنَ السَّماءِ
والاَرض ...» (فاطر/35،3 و نیز روم/30، 37، 40، 46؛ هود/11،6 ؛ ذاریات/51 ،
58 ؛ ملك/67 ،21؛ سباء/34،24؛ ق/50 ، 9 ـ 11؛ عبس/80 ،24 ـ 32)،
آفرینش
پرندگان:«اَولَم یَرَوا اِلَى الطَّیرِ مُسَخَّرت فى جَوِّ السَّـماء ...»
(نحل/16،79 و نیز انعام/6 ، 38؛ ملك/67 ،19؛ نور/24،41)،
زندگى برخى
حیوانات؛ مانند زنبور عسل: «و اَوحى رَبُّكَ اِلَى النَّحلِ اَنِ اتَّخِذى
مِنَ الجِبالِ بُیوتـًا ومِنَ الشَّجَرِ ومِمّا یَعرِشون * ثُمَّ كُلى مِن
كُلِّ الثَّمَرت ...» (نحل/16،68 ـ 69)،
جنبندگان روى زمین: «ومِن
ءایـتِهِ خَلقُ السَّمـوتِ والاَرضِ وما بَثَّ فیهِما مِن دابَّة ...»
(شورى/42،29 و نیز نحل/16،66 ، 80 ؛ مؤمنون/23، 21 ـ 22؛ فاطر/35، 79 ـ 81 ؛
یس/36، 71ـ73؛ زخرف/43، 12 ـ 13؛ جاثیه/45، 3 ـ 4؛ غاشیه/88 ، 17)
و شكافتن دانهها و هستهها: «اِنَّ اللّهَ فالِقُ الحَبِّ والنَّوى ...» (انعام/6 ، 95)
ب. آیات انفسى:
قرآنكریم
انسان را به تنهایى در برابر همه آیات دیگر خدا قرار داده است: «سَنُریهِم
ءایـتِنا فِىالاَفاقِ و فى اَنفُسِهِم حَتّى یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُ
الحَقُّ ...» (فصّلت/41، 53) و انسان را به نظر كردن در این آیه یگانه خدا
ترغیب كرده است: «وفى اَنفُسِكُم اَفَلا تُبصِرون» (ذاریات/51 ، 21) راز
این مطلب را در جامعیت انسان نسبت به سایر موجودات عالم مىتوان جستوجو
كرد.
براساس آیات قرآن برخى از نشانههاى انفس خداوند عبارت است از:
آفرینش
آدم از خاك: «ومِن ءایـتِهِ اَن خَلَقَكُم مِن تُراب ...» (روم/30، 20 و
نیز مؤمنون/23، 12) و آفرینش نسل او از نطفه آمیخته:«اِنّا خَلَقنَا
الاِنسـنَ مِن نُطفَة اَمشاج ...» (انسان/76، 2 و نیز مؤمنون/23، 13) كه
مادهاى مرده و بىجان و كمارزش است (سجده/32،8)،
سپس تبدیل نطفه به
عَلَقه (خون بسته) و علقه به مُضْغه (پاره گوشت) و مضغه به عظام (استخوان) و
پوشاندن آن با گوشت: «ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا
العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظـمـًا فَكَسَونَا العِظـمَ
لَحمـًا ...» (مؤمنون/23،14 و نیز قیامت/75،37 ـ 39)،
نعمت شنوایى و بینایى انسان: «... فَجَعَلنـهُ سَمیعـًا بَصیرا» (انسان/76، 2)
و برخوردارى وى از اعضایى مانند چشم، گوش و قلب: «وجَعَلَ لَكُمُ السَّمعَ والاَبصـرَ والاَفـِدَة ...» (سجده/32، 9
و نیز نحل/16، 78؛ ملك/67 ، 23؛ مؤمنون/23، 78؛ احقاف/46، 26)،
زندگى
خانوادگى او: «ومِن ءایـتِهِ اَن خَلَقَ لَكُم مِناَنفُسِكُم اَزوجـًا
لِتَسكُنوا اِلَیها وجَعَلَ بَینَكُم مَوَدَّةً ورَحمَةً ...» (روم/30،
21)،
مرگ و حیات انسان: «هُوَ الَّذى اَحیاكُم ثُمَّ یُمیتُكُم ثُمَّ
یُحییكُم ...» (حجّ/22، 66 و نیز جاثیه/45، 26؛ شعرا/26، 81 ؛ بقره/2، 258؛
آلعمران/3، 156)
و خواب و بیدارى وى: «ومِن ءایـتِهِ مَنامُكُم
بِالَّیلِ والنَّهار ...» (روم/30، 23 و نیز فرقان/25، 47) و اختلاف
انسانها در زبان و رنگ:«ومِن ءایـتِهِ ... واختِلـفُ اَلسِنَتِكُم
واَلونِكُم ...» (روم/30، 22)
2. نظر به خود ذات:
قرآنكریم
پس از مطرح كردن آیات آفاقى و انفسى در ادامه آیه 53 فصّلت/41 مىفرماید:
آیا كافى نیست كه پروردگارت خود شاهد هر چیزى است: «... اَو لَم یَكفِ
بِرَبِّكَ اَنَّهُ عَلى كُلِّ شَىء شَهید» مفاد این بیان آن است كه آیات
گرچه خود راهى از راههاى اثبات وجود خداست؛ ولى خداوندى كه خود بر همه چیز
شاهد و در همه جا مشهود است چه نیازى است كه از راه آیات به وجود او پى
برده شود، از اینرو معصومان(علیهم السلام) بر شناخت ذات به ذات و شناخت
دیگر موجودات به وسیله ذات تأكید كردهاند، چنان كه امیر مؤمنان(علیه
السلام) در دعاى صباح به خدا عرض مىكند: «یامن دل على ذاته بذاته»
و در
بحش الحاقى دعاى عرفه منسوب به امام حسین(علیه السلام)آمده است: «أیكون
لغیرك من الظهور مالیس لك» و حضرت امام سجّاد(علیه السلام)در دعاى ابوحمزه
ثمالى به خدا عرض مىكند:«بك عرفتك و أنت دللتنی علیك» ؛ همچنین آمده است
«اعرفوا الله بالله» [42]
گفتنى است كه مىتوان بین راههاى یاد شده
اینگونه فرق گذاشت كه در اثبات وجود خدا از راه نظر به آیات آفاقى راه و
رونده و مقصد از هم جداست، زیرا رونده شخص ناظر است و راه، آیات آفاقى و
مقصد، اثبات وجود خدا و از همین راه است كه براهین امكان و حدوث و حركت و
نظم سامان مىگیرد[43]؛ ولى در راه نظربه آیات انفسى، راه با رونده یكى
است[44] و مقصد از آن دو جداست، و در راه نظربه خود ذات، مقصد و راه یكى
است و رونده از آن دو جداست[45] كه برهان صدیقین اینگونه است.
مراتب خداشناسى:
اهل معرفت براى شناخت خدا مراتبى ذكر كردهاند:
نخست
مرتبهاى است كه از آن به هویّت غیبیه و مقام «لا إسم له و لارسم» تعبیر
مىكنند. كسى را در این مرتبه یاراى هیچگونه سخن و وصفى نیست: «وما
قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِه ...» (انعام/6 ، 91؛ حجّ/22، 74؛ زمر/39،
67)، جز آنكه به اصل تحقق آن اعتراف كند؛ ولى نسبت به اینكه كنه ذاتش چیست و
چه اوصافى دارد ابزار شهود و ادراك كارآیى ندارد: «... و لا یُحیطونَ بِهِ
عِلمـا» (طه/20، 110)، چنان كه خداوند از روى رأفت و عطوفت بندگان خود را
از نزدیك شدن به این مرتبه بر حذر داشته است تا اینكه آنان عمر خود را در
چیزى كه تحصیل آن ممكن نیست تباه نكنند[46]: «ویُحَذِّرُكُمُ اللّهُ
نَفسَهُ واللّهُ رَءُوفٌ بِالعِباد» (آلعمران/3، 30)
مرتبه بعد كه از
آن به مقام «اَحَدیّت» تعبیر مىشود آن است كه عارف خداوند را به عنوان
حقیقتى یكپارچه و عارى از هرگونه كثرت مىبیند؛ ولى در عین حال هنوز
نمىتواند براى آن هیچ اسم و وصفى تصور كند؛ جز آنكه بگوید او خداى احد
است: «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد» (اخلاص/112،1) احد در این آیه به حضرت احدیّت
كه از آن به مرتبه جمع الجمع، حقیقة الحقایق، برزخ البرازخ، مقام أوأدنى و
... نیز تعبیر مىشود اشاره دارد، همانگونه كه الله در عبارت مذكور الله
ذاتى[47] است و بر ظهور ذات براى ذات دلالت مىكند.
مرتبه سوم كه از آن
به مرتبه واحدیّت یاد مىشود آن است كه عارف خدا را به اوصاف كمال چون علم،
حیات، قدرت، اراده، خلق، رزق و ... وصف مىكند، ازاینرو این مرتبه را
حضرت اسما و صفات مىنامند، ازاینرو خداوند در سوره توحید بعد از آنكه
فرمود: «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد» دوباره كلمه «الله» را به معناى دیگرى كه
الله وصفى باشد[48] ذكر كرده و فرموده است: «اللّهُ الصَّمدَ» الله وصفى به
ظهور ذات به صور اسما و صفات اشاره دارد.[49]
پی نوشتها:
[36]. منشور جاوید، ج 2، ص 42 ـ 43.
[37]. اسفار، ج 1، ص 116 ـ 118.
[38]. آموزش كلام اسلامى، ج 1، ص 35.
[39]. شرح باب حادى عشر، ص 19.
[40]. همان، ص 21.
[41]. مجمعالبیان، ج 2، ص 908؛ بحارالانوار، ج 66 ، ص 350.
[42]. بحارالانوار، ج 3، ص 270.
[43]. اسفار، ج 6 ، ص 14.
[44]. همان، ص 44.
[45]. همان، ص 44.
[46]. شرح فصوص الحكم، ص 17.
[47] شرح فصوص الحكم، ص 704 ـ 705؛ توحید ربانى، ص 28.
[48]. همان.
[49]. شرح فصوص الحكم، ص 22.
منابع:
دائره المعارف قرآن کریم (جلد 4)
منبع اصلی:
مرکز فرهنگ و معارف قرآن
ویسنده: رضا رمضانی